آوینا جونآوینا جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

آوینا عشق ابدی ما

بالماسکه در مهدکودک

سلام، روز ١٣ آبان تو مهدکودکتون جشن بالماسکه بود و شما یک فرسته کوچولوی سفید و زیبا شدی .بالهای فرشته تاج و لباس توری سفید و تاج گذاشتیمو رفتیم مهد.اونجا عکاسی و فیلم برداری کردن ازتون و کلی بهتون خوش گذشته بود .فیلمشو بهمون دادن .خیلی نازه حتما ببین .همه بچه ها با لباسهای بامزه و قیافه های معصوم و ناز وای که واقعا همتون مثل فرشته هابودین و تو که عسل فرشته ها.ای جانمممم ...
4 آذر 1392

کلی مناسبت خوب مهری

سلام عزیزم؛ سه مهر واسه بابا جون و مامان جون که چهلمین سالگرد عروسیشون بود گل و کیک خریدیم و از مهد رفتیم اونجا و کلی شادمانی کردیم.تو سالگرد عروسیمون من کلی مریض بودم واسه همین ٢٠ مهر که دهمین سالگرد عقدمون بود رفتیم شام بیرون و شادمانی کردیم.دختر نازم بابا احسان خیلی ماهه و من عاشقشم با همه وجودم.امیدوارم تو هم شاهزاده رویاهاتو درست انتخاب کنی و از انتخابت سال به سال که بگذره خوشحالتر بشی.پس خیلی دقت کن که درست انتخاب کنی .١٣ مهر هم سالگرد ازدواج مامان جون مریمی و بابا جون بود که سبد گل خریدیم و رفتیم کرج.کلی هم مهمون داشت بخاطر جلسه تعاونی و چون اولین جلسه تو خونه جدیدشون بود همه اومده بودن.١٨ مهر رفتیم تولد بابا جون ایرج...
4 آذر 1392

سفر به دبی

  سلام عزیزم، هشتم مهر سه تایی رفتیم دبی .سفر آروم خوبی بود از همون اول سفر تو فرودگاه همه چیر عالی شروع شد نه معطلی نه حرص خوردن .تو هواپیما هم که دیگه صندلی داشتی و این موضوع کلی بهت حس خوبی داده بود.آرو خوابیدی و از پرواز لذت بردی .خدارو شکر مدت پرواز کوتاه بود و اذیت نشدیم.یک ذره تب داشتی و این منو نگران میکرد ولی کلی خانمی کردی.فقط تو صف چک کردن پاسبورت تو دبی کلی معطلمون کردن نامرداااا ولی تو اون مدت هم با خودت کلی بازی کردی.هتل گرند حیات رو گرفته بودیم.هتلمون همه چیزش عالی بود و خیلی بهمون خوش گذشت چون تو حیاطش پارک آبی داشت و کلی اردک و مرغابی که هر روز بعد صبحانه بهشون غذا میدادین با بابایی.تنها نگرانیم نخور...
4 آذر 1392

تولد ویدا جون یگانه جون و عمو امین و عمو آرمان عزیز

تولد تولد تولدشون مبارککک چقدر همه تولدا بهمون خوش گذشت .اول رفتیم تولد یگانه جون.اونجا هم که فقط میرقصیدی و خودتو صاحب مهمونی میدونستی .امسال تولد یازده سالگی یایه جون بود .دسراشم ما درست کردیم.خیلی خوب شد .در درست کردن دسر به مهارت های قابل توجهی دست یافتم .شما هم که واسه یایه جون ژله درست کردی و کلی خوشحال بودی .کلا خیلی خوش گذشت.هفته بعدش رفتیم قزوین تولد خاله ویدا .یک شب هم موندیم و کلیی خوش گذروندیم.شما بسیار خوش اخلاق بودی و با وجود دی جی و رقص نور همش وسط بودی و میرقصیدی.با هیجان بودی و چون مامان جون اعظم و خاله الی هم بودن منم خسته نشدم و کلی بهمون خوش گذشت.همه میگفتن خوش بحالتون چه بچه اجتماعی خوبی دارین .نمیدونی چه حس خوبیه وقتی...
3 آذر 1392
1